جنونستان

هو هوی عارفانه و قُزمیت طاهرهای تن نداده ام ... مثلا تنگ و باکرههمذات ذات زنگی و بانوی مکبثیسالوسِ لوسِ هرزه ی خوش پوش مجلسی سالوسِ لوسِ هرزه ی لاسیده با همهرب الکرشمِ محفل و دافیده با همهانگولکانِ لکنتِ این شعر و شاعریناسیون به سبکِ کورش و اطوارِ Luxuryهم باز ملتزم به مضامینِ چپ سرشتهم هم سرشتِ قصه ی آمرزش و بهشتنقضیده های روح تو خوش سهل می کشنددستی به روی ساحتِ ممدوح باورمبی بتّه یِ پلشت تماما مزلفهدر پیچ و تاب حلقه ی حبل المتین موتمن گیجه های مزمن ایمان اُق زده ستگرداب فهم آیه ی اوهامِ لایموتسمعا و طاعتا یا زالوی عارفه سمعا و طاعتا یا اعجاز حلقویسمعا و طاعتا یا قدیّس خائنهبر آیه های وهم تو عمری شناورم ابلیسه ی متینه ی خوش لیس لاغرهدرمان قاطرانه ترین شکل ابتریملعونه ی لطیفه ی مفروض دائمهجرثومه ی جنابتِ شب های آخریتصویر عارفانگی ات لخت می برندخواب از جنون خسته ی معصوم بسترمموذینه ی ظریفه ی هرجا مصورهیا دائم الحضوره ی تخمیده در سرم یا دائم الحضوره ی ام الخبائثهما خوردگان گول تو از روز واقعهگورخیده در طریقت ِ یابو قلندرانجمع به فاک رفته ی پفیوز واقعهپشمینه پوش پشمکِ سلطان ابوالحشرکشفیده ی کرامتِ کشکینه منزلتقطبیده ی خلافتِ خالص اباخرفتخلسیده ی چپیده ی در کان معرفتعوعوی عارفانه و قزمیت طاهره سگ زوزه ی سلیطه ی ابیات آخرمخلسیدنی ، خلوص ، خلوصینه ات به حلقیک دست جام باده و یک جنونستان...ادامه مطلب

تلاطم ورطه ی تاریکی و تکفیر میراییارس بارانِ چشمانت به خونم تشنه میبارنددراکولا ترین تقصیرِ در تکثیرِ بی مرگیگمانم جاودانی ها صمد را آرزو دارند بگو شب یاغیِ دل کنده از آیاتِ آیینهبگو شب زاده ی خاموش بی تصویرِ درپیکاربگو تحقیرِ رویاهای بی تعبیرِ تنهاییچه میخواهی از این تکرارِ در تکرارِ در تکرار پریشان قصّه ی موهوم یونانی ، چه میخواهیبخواب ای سردیِ جاوید بی خورشیدِ تن خستهبخواب ای تارکِ تبعیدِ جنونستان...ادامه مطلب

گفته بودم که شبی گوشه ی این بغضِ غریب وردِ ممنوعه ی تنها شدنش خواهی شد گفته بودم وسطِ معرکه ی تاس و طلسم مسخ جادوی سیاهِ سخنش خواهی شد گفته بودم قدمی مانده به تکفیر و صلیب گفته بودم که شبی روح به ابلیس فروخت جنیان را به صفِ منظره ی بُهت کشاند آنکه روح القدسی بوده و تثلیث فروخت گفته بودم که منم دیوِ همان قلعه ی سرخ آنکه اوزانِ تپش های دلش مرگ سرود آتش افروخت و در شعله ی آن کُف جنونستان...ادامه مطلب

یک سیخ برگِ رازقی و خون و زهرمارسیرم دلم گرفته ولی باز هم بیار یک پُرس یأس فلسفه با طعم آرزوهمراه خشمِ پخته ی در مردِ بی بُخار سیرم دلم گرفته ولی باز هم بیار لطفا از آن همیشه گی اش ،شرم و انزجار بانوی محترم... بله من با شمام ، های..اسمت چه بود روح سیه پوش در غبار امشب غزل گلوی شبم را گرفته استهل من مبارزاتِ جنون است با شعار آغاز شعریاغیِ مجهولِ سرکش استآن چشم هات ، مطلعِ تابانِ سر به د جنونستان...ادامه مطلب

یک سیخ برگِ رازقی و خون و زهرمارسیرم دلم گرفته ولی باز هم بیار یک پُرس یأس فلسفه با طعم آرزوهمراه خشمِ پخته ی در مردِ بی بُخار سیرم دلم گرفته ولی باز هم بیارلطفا از آن همیشه گی اش ،شرم و انزجار بانوی محترم... بله من با شمام ، های..اسمت چه بود روح سیه پوش در غبار امشب غزل گلوی شبم را گرفته استهل من جنونستان...ادامه مطلب

"نماندورفت" عجب حرف تلخ دشواریست و این گزاره ی صادق همیشه تکراریست یکی دو سال ؟ کمی بیشتر ؟ ...نمی دانم ! شبیه جمع رقم های سخت اعشاریست نه صبر کن که بگویم دقیق...آه دلم ! ریاضیات ضعیفم دلیل بیماریست همیشه کشک و کمی کوفت میخورم خوب است و یا زرشک ، که داروی خویش آزاریست دچار پنجره های پریدنم گاهی علا جنونستان...ادامه مطلب

نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۵ساعت توسط میلاد قمری|

جنونستان...

میمرد و زنده می شد و تنها شکسته بود مردی که خاطراتِ خودش را نشسته بود میمرد و زنده می شد و در خود تکیده بود مردی طناب دار خودش را تنیده بود من را ببخش مثل خودم جور دیگرم گاهی شَتَک زده ست به گُل های باورم گاهی که بغض می کنم و دَم نمی زنم یعنی علاجِ نعره به ماتم نمی زنم خود را درونِ آینه خاموش کرده جنونستان...ادامه مطلب

نوشته شده در شنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۵ساعت توسط میلاد قمری|

جنونستان...

دوباره دست خودم نیست ، باز لعنتی ام کمی گرفته ی اعصابِ چِرت خط خطی ام هزارو سیصد و میلاد و درد ،شش، پنج... ببین شمارشِ معکوسِ بمب ساعتی ام فَکورِ فکرِ سیاهم ، سیاه مثل سیاه رسولِ منطقِ مجلوقِ ذهنِ آلتی ام به حجله بردمت از وهم های تنهایی سرورِ خلوتِ دیوانه های پاپتی ام بغل گرفتمت از چُرت های رویایی جنونستان...ادامه مطلب